آوازها و سرودهاي محلي  بويژه در هنگام فعاليت هاي روزمره مردان و زنان در ميان بيشه ها و يا در مزرعه ها و كشتزارها محيط بانشاط، جذاب  و تماشايي را براي آنها و همراهان انها ايجاد مي نمايد. صداي هاي دلنشين طالبا، اميري، ليلي جان، كيجاجان، رعنا و ..... در قالب سرودها وآوازها ي مردم در دل صحراها و بيشه زارهاي حاشيه روستاها بخصوص از جانب  آنها كه از صدا،  روحيه با نشاط  و جوان برخوردارند، هر شنونده اي را به وجد مي آورد. منظره زيباي عزيمت جوانان هر آبادي در قالب گروه هاي چند نفره،  بهنگام رفتن به حواشي جنگل ها جهت تهيه هيزم و يا چرده براي دام هاي خانگي فوق العاده تماشايي است و فقط كسي كه اين صحنه ها را ديده است در درك وصف آن قادر است. در گذشته هاي دور داشتن جونكاي سرچّي (گاو نر زيبا و قوي) كه  صداي(چمر) خوب و شاخ مناسب براي جونكا سره بهترين دل مشغولي آنها بوده است و همينطور داشتن يك اسب قوي وخوش قيافه براي بعضي از چارودارها مايه فخر و مباهات آنها بر ديگران بوده است. زنان روستا ها در انجام هيچ كاري كمتر از مردان نبوده اند  و در تمامي كارها هم دوش با مردان تلاش مي كنند. اگرجه كارهاي مردانه و زنانه از هم جدا بوده است. زنان روستا  به گردن بندها و اشياء زينتي خود از جمله گلوبند، ميركا، عقيق، چشم بلبلي و سرچينگك ... دلبستگي داشتند و دل مشغولي هاي آنها، كج و پنبه ريسي، پتو و جاجيم بافي، چرم بافي، جوراب بافي و تهيه تنگ و كشي و باربن اسب و … بوده است.

 

 

كوچ به ييلاق در فصل بهار

بِمُوهِه وَهمِنِه ماه رَمه بَعينه سَرْ به كُوه

زَنْكِتالا گو چِمِر، چاكپي راه رِه مِنْ گِره

فصل بهار در  منطقه لفور هميشه  با شور ونشاط خاص و منحصر بفردی همراه بوده است. از اواخر ارديبهشت ماه وقتي كه آخرين لكه هاي برف قله وسو محو مي شود و كشاورزان در مزرعه سرسبزشان در حال نشاي برنج مي باشند. صداي گوشنواز زنگ و تال آويزان برگردن رمه هاي گاو و گوسفند در حال حركت در كنار جاده و چا ك پي (ساحل رودخانه) در واقع صداي اعلان كوچ پيشقراولان و دامداران به ييلاق است. روزحركت آنها روز نشاط شادماني بجه هاي قد و نيم قدي است كه به تماشاي  گورمه و گوسفند رمه (رمه گاو  و گوسفند)   مي روند. اما  با گذشت ايامي  پس از کوچ دامداران و پیشقراولان، كوج اهالي نيز شروع مي شود. پس از  ساعت ها  راهپيمايي با اسب يا پياده در مسير رودخانه، تا موزين و تنگه منپل، در واقع روخانه را همراهي مي نمايند و با عبور از رودخانه در منطقه موزين  و  اگر خطر عبور از  تنگه منپل را پشت سر بگذارند. از  رودخانه فاصله گرفته و  در پيش گرفتن مسير سر بالايي كردنشير بن در واقع تازه آغاز راه است كه به اميد دمي استراحت كوتاه در آذون سر همن اين سربالايي را پشت سر ميگذارند. پس از دمي استراحت در آذون سر،  مممدجاري و اندر اسا را پشت سر گذاشته و در دره چمازچال به آب مي زنند باد خنك صورت نواز ييلاق و بوي خوش آن در چمازچال احساس مي شود و اين احساس در واقع  ترقي و تعالي را در مسير اين راه پيمايي را  به همه همراهان تداعي مي بخشد. و زماني كه فكر بالارفتن از سي ان،  پايين خاجيمات و بالا خاجيمات و بالاخره راه نفس گير سربالايي والبند و اشكا  را  در ذهن مرور مي كنند، گويي مجبور اند براي تجديد قوي در چمنزار چمازچال،چاشت بار بگيرند تا تمام خستگي هاي اين مسير را با چاشت بار در چمازچال، به يكباره به فراموشي بسپارند. چاشت بار چمازچال صفايي وصف نشدني دارد. زير هردرخت و در هرمكان هموار و جاي نشستن،  خانواده اي بساط باصفاي چاي و ناهار را پهن مي كند تا پس از صرف ناهار و لحظاتي، استراحت راهپيمايي را  مجددا براي رسيدن به سي ان و نوشيدن آب خنك آنجا، مجدداْ آغاز نمايند و با عبور از ميان درختان سربه فلك كشيده دارزنون حركت وجنبش خود را در راه پيمايي به سمت ييلاق جاني دوباره ببخشند سپس گذر از چمنزارهاي دارزنون و سينه در سينه سربالايي اين قطعه از مسير سرسبز، ايستادن وخستگي راه را به اميد رسيدن به طراوت آب و هواي خوش ييلاق، به جان مي خرند و آنگاه كه در هواي آرام و مفرح ييلاق، با باز كردن لوش حياط  در آستانه ورود به كلبه چوبي واقع مي شوند، خستگي سربالايي چندهزار پايي را، عرق حركت هروله ومارپيچي اسب و بارگران بردوش، نق نوق كودكان خسته در مسير  و ........ را از ياد خواهند برد و تنها به ديدار آشنايي مي انديشند كه موجب تجلي همبستگي و آغاز ابراز رضايت به عرف وفرهنگ به يادگار گذاشته اجداد خواهند بود.  كه اولين سؤال آنها  بعد از سلام و عليك اين بود كه از لفور چه خبر؟

اما سئوال بنده از خوانندگانی که از  صفا وشادی وصف ناپذیر کوچ به ییلاق خاطره ای دارند. منطقه چاخانی در کجای این مسیر واقع شده است؟

جواب از یک دوست عزیز:چاخانی از جنوب به دارزنون، از شمال به سي ان از شرق به  يال معروف ؟ و از غرب به اشكا منتهی  شده است. 

 

 از اسپرز ییلاق زیبا و باصفای مردم روستاهای عالمکلا و ریسکلا و کالیکلا یادی بکنیم. اسپرز ییلاق مشترک مردم روستاهای عالمکلا ریسکلا و کالیکلا میباشد. مردم این روستاها سالهاست که تابستانها به این مناطق ییلاقی رفته و  با صفا و صمیمیت خاصی در کنار هم زندگی میکنند .در ضمن اسپرز شامل محله های زیر میباشد. پی یور کله - عالم کلا مله- کالیکلا مله - ریس مله - کلیج مله - هلی نک- تکیه پیش-کاکله سرک.و از همه مهمتر میس زنون همن در سر کوه اسپرز قرار دارد.
 مطلب از دوست عزیز جناب آقای مرتضی محمودی

 

و اين هم تقديم به آنها كه ...

در روزهاي گرم وآفتابي بخاطر ماسيك گو  و گوگ، گوگ پي براي يافتن دٍمٍس و خالك بايد تمامي زرشك تلی و ترنج‌تلی منطقه کوچال يا جرلاکوم را يكي يكي بشمارد واگر نيافت از  خشکره تا  سرکو و از  سرکو تا هلی‌تخت  و از  سرخه‌چشمه تا سنگهای با عظمت مازکو را بايد زير پا بگذارد ، واي به حالش در روزهاي ابري و باراني ، گو اينكه مه غليظ مي خواهد وارد چشم آدمی شود . گوک پي‌   اگر بتواند و آنهم راهش را گم نكند، كاربزرگي انجام داده است .دراين صورت است كه گالش از گوگ پی‌ راضی خواهد بود.

 

 فردا وآينده روستا هاي لفور
   در يک نظر سنجی از افراد مختلف نسبت به پيش بيني فردا و آينده روستا هاي لفور  وكل منطقه آنچه بيش از همه به آن اميد مي رفت اين بود كه آينده اي  پر رونق همراه با ورود تكنولوژي جديد  و افزايش سطح خدمات ورفاه در انتظار خواهد بود اما غافل از اينكه در روزگاران گذشته اين محل در كمال آرامش وسكون با جمعيت كم در قلب جنگل هاي زيبا با برخورداري از مواهب طبيعي آرميده بود.  با مردمي كم توقع، معتقد و با اخلاص كه گاهي از فرط اخلاص  وسادگی مورد فريب شيادان  روزگار  واقع مي شدند. لفور منطقه اي است با مردم با صفا  و پاك طينت، پايبند به آداب ورسوم ديرينه كه در گلستان پرگل و پروانه جوي ها و رود خانه هاي  لفور روزگار ميگذراندند. مردمي زحمت كش ،باهوش ، بي پيرايه، صادق، مهمان نواز و صميمي كه در مقابل كمترين مهرباني جان فداي دوست ميكنند و درِ خانه هايشان همواره  بر روي همگان باز ‌است.

لفور داراي مردمي قانع كه از فرط عزت نفس هيچ محبتي را بي پاسخ نمي گذارند  و خيانت  و دروغ در قاموسشان جايي ندارد و چنانچه كسي در مظان گمان اتهام حتي بي موردي قرار گيرد در بينشان جايي ندارد. اين است كه جز حيا وامانت داري  دوري از مظان اتهام و نيك رفتاري نمي انديشند.

متاسفانه امروزه با افزايش جمعيت و آمدن تمدن وتكنولوژي  روز  و دگرگوني فرهنگ‌ها بعضي از آداب ورسوم دستخوش تغييرات شده است  و يا به بوته فراموشی سپرده شده اند وديري نخواهد گذشت كه چمنزارها و بوته زار هاي بكر هرمحل در اطراف درختان تنومند اذار كهن در كنار امام زاده‌ها (اين يادگار نياكان) مبدل به خانه و باغچه وديوارهاي سنگي و آجري خواهند شد و تنها پناهگاه بزرگ پرندگان وچرندگان دراين چمنزار پر از  گل و پروانه، كمينگاه ظالمان براي شكارشان مي‌شود و آنگاه است كه فقط به لفور وييلاقات با شكوه منطقه به عنوان تفريحگاه وخوش گذراني انسان‌هايي بظاهر متمدن بايد توجه كرد و از دامداري وآداب ورسوم ناب آن خبري نخواهد بود وبزودي آخرين دلبستگي‌هاي سنتي و دامداري نيز در معرض نابودي قرارمي گيرد وبي نيازي مردم به محصولات غذايي حال حاضر تبديل به نياز به بازار شهرها حاشيه شهر ها خواهدشد. بعداز مدتها با غارت جاذبه ها ي طبيعي ومنابع اقتصادي روند مهاجرت تشديد خواهد شد واين محلات و روستاها به فراموشي سپرده خواهندشد ودرآن صورت ديگر حتي نشاني از آيين ها و باورها وآداب ورسوم و فرهنگ اين ديار باقي نمي ماند. 

   

 

 

قطعه زیر  که به مطالب بالا مرتبط می گردد.توسط دوست عزیز اسدالله کجوری تدوین و ارسال شده است.

تقدیم به مردان و زنان دیار سبزو زخم خورده لفور
تقدیم به تو که دیروز در گل کتی باهم در یک کلاس بودیم هدیه به توکه می دانم دشت نفار و شوپه و جت و اذال را دیده ای یاد همه به خیر پس بیا با هم یک باردیگر آنچه را که دیده ایم مرور کنیم بسم الله

ديده ام

بهار ماء خدا بهار مــاره بديمه   كوچه سر مله ميون وچوناره بديمه
مله سر ، دشت زمين گندم جار مرز سر شه جان مار ونگ و واره بديمه
كاسب و كاير و تيم جار و بلو و لتكا جت اذال جو نكاره بديمكه
بهار كو ورف رو برو برو روخنه بهـــــار ماه ورف وياره بديمه
اتاور دشت و زمين، اتاور باغ و بلاغ؛ هيمه جار هيمه كرون چلي كماره بديمه
كو شيئن، سنگ سنگ رو كردنشيشن راه رو اسب سر آزون سر ونگ طلاره بديمه
دم زنون ناهار خوارون دار دار بن چاربيدار هي هي كر ك چينه كاره بديمه
پایيز ماه دشت سر، هامج هامج مرزسر، شوپه و دشت، نفار سر صــــــداره بديمه
كر و كسو كوفا، مكري خرمن سر كيسه بينج ‌خرمن اسب سماره بديمه
تش كله لمپا سو ، كل پيش گوگ دي دلك ، امه سره پردي سياره بديمه
چشمه سر افتو بدوش مه جان مار لينگ تيل ورف سر تيساپه لينگ، مشتي ليلا ره بديمه
وچونا ملا خنه قرآن خوني و عمه جز فلك مهدي قلي فاطمه نناره بديمه
من اسا كور بئيمه اصلی مه چش لتر لتر چش جــــا بمردن كرو كفاره بديمه
تكيه پيش، جوشي خوني علم به دست اسا من تكيه سر بي سر صدا را بديمه
بردمه اسبو كلا، لفورك و چاشتخوارون كفاك آن مردمون با وفاره بديمه
درو دشت بي كار و كاير تا كمر اوجي بزه مرزسر لينگ رج شه گت ننا ره بديمه.
ميچكا سو لم لم پي برژي تيكا آبـــــرار بديئن آرزوهاره بديمه
                       سد بيموئه، تيم و تيم جار بلو مع بئيه بوم لو اذال و مرگ جونكاره بديمه